(برای محمد رضایی تازیانی، که بسیار زود از میان ما پر کشید)
چه کسی باور میکرد
تو که مثل یه صخره
محکم بودی
بر مزارت بنویسند بمرد
چه کسی باور می کرد
حجم دستان تو
همنشین خاک گردد
و نیاید از تو دگر
صدایی در گوش
چه کسی باور می کرد، چه کسی باور می کرد...
تو که مثل یک صخره محکم بودی
از پی چه شتابان گشتی
و سپردی به روز
همسر و عشق و فرزندانت را
چه کسی باور می کرد، چه کسی باور می کرد...
چه مگر دیدی آنجا تو
که رها کردی
قفس کوچک دنیا را
و رها گشتی
مثل یه تازی در باد
شاید آنجا،
سخن بهتر از این بر پا بود
سخنی خوشتر از این
نعره مستانه مردم شهر
سخنی بالا تر از
قیمت بادمجان
آری آنجا که تو رفتی
سخن بهتر از این برپا بود...
خیلی مخلصیم.
شعرت عالی بود.
سلام
بر من ببخش دیر امدنم را که بر من مصیبتی رفته است
خوبی فرزاد
شعرت عالیه منم گفتم
سلام
شعرت معنای خاص خودشو داشت و قشنگ بود
من با اجازه شما رو لینک کردم خواستید منم لینک کنید به نام دخت بندر(عارفه)
ممنون
سلامم را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است
فرزاد جان سلام آدی من هست goojegeno
سلام یلدات مبارک
سلام خوشحالم که دوباره می نویسی و ناراحتم برای ناراحتیت.
خیلی عالی بود نوشته ات